بارون و کتاب

ساعت 3:22 به وقت لپ تاپ

توی خونه ما هر ساعت یه زمانی رو نشون میده و هر کی فقط به ساعت گوشی خودش عادت داره غیر مامان که عادت به ساعت آشپزخونه اش داره به قول خودش : این ساعت خراب باشه انگار که من کورم

بارون میاد شدید.برا خودش روی نورگیر آشپزخونه ضرب گرفته تمرکز میکنم ببینم چه صدایی میده : تپ تپ یا رپ رپ گاهی هم تق تق

اگه پا داشتم حتما می رفتم زیر بارون یه کم خیس شم یه حال تازه بگیرم ولی به جاش نشستم بغل بخاری کتاب مزه می کنم با صدای بارون.میگم مزه چون کتاب خوشمزه ایه از اون کتابا که وقتی می خونی خودتم هوس نوشتنت میاد ولی دلمم نمیاد یه دفعه تمومش کنم

اگه ترس از سرما نبود می رفتم توی حیاط هوسش بدجور به سرمه ولی می دونم این سرما صاف راه پیدا میکنه به دلم حالا بیا و درد سرمازدگی اونو درمون کن

بیخیال با همین سمفونی ناموزنش حال میگیرم

رپ تق تپ

نظرات 1 + ارسال نظر
نگین پنج‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 23:14 http://www.mininak.blogsky.com

خیلی خیلی خیلی قشنگ بود این پستت و به دلم نشست

اینجا هم امروز کلی بارون اومد و کلی هم زیرش راه رفتم خوبیش این بود که هوا هم خیلی سرد نبود و قدم زدن زیرش حسابی میچسبید

لطف داری آجی
اینجا که بارون میومد هوا هم سرد بود منم چسبیدم به بخاری عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد