یه وقتایی که میشینم فکر میکنم ، راجع به اینکه چه چیزایی هستند که اصلا وجود ندارند و آدم با ذهنش اون ها رو واقعی میکنه، اونقدر واقعی و بزرگ کنه که حتی خودشم از پس انکارش برنیاد.
بعد میترسم از تمام فکرا و نظراتی که دارم چیزایی که من میدونم، واقعیت هستن یا ذهنم اونا رو ساخته.از سیلی که واقعیت میخواد توی صورتم بزنه میترسم چند بار میتونم دردش رو تحمل کنم و باز شروع کنم
میگی می تونی با کنار هم گذاشتن دلیل ها واقعیت واقعی رو تشخیص بدی ولی من دارم از ساخته های عقلم ، ذهنم حرف میزنم مطمئن باش اونا هم با دلیل و منطق ساخته شده ان
+ چیزایی که نوشتم احتمالا برای کسایی که میخوننش واضح نیست.دست به گیرنده هاتون نزنید،فرستنده در تعطیلات به سر می بره
نه من دقیقا میفهمم چی میگی :دی
یعنی منم این مشکل رو دارم
اینکه حتی تو شناخت خودمم واقعیت و خیال رو قاطی میکنم و بعد خودمم توش میمونم !!!
حالا شناخت خودم به کنار زیاد ضرر نمی زنم به خودم
ولی برای اتفاقات و آدمای بیرون از خودم ....
سلام مجدد دوست من خوشحالم که روح سرزنده ای داری

خیلیی وبتو مطالبتو دوست دارمjavascript:void(0);
وبازم زینب خانوم
راستی وب من همه دخترن خیلی راحت می تونی توش ویراژ بدی
دوباره میگم وبتو دوست دارم.
آخه به آدم انرژی میده
سلام
ممنون لطف داری