ساز

با خودم فکر کردم بذار امشب شانسم رو امتحان کنم بهانه خوبی دارم ، شاید یه بار دیگه حس اون شب تکرار بشه حسی که دو ماه دیگه میشه یکساله که دنبالشم و من وقتی یادش میفتم انگار ذهنمه که میشکنه


ساز؟

-باشه، فقط صبر



باور نمی کردم ولی واقعا عمل کرد

شروع کرد و من حس کردم به جای اینکه بشنوم،صداها رو نفس میکشم و چشمام تحمل این درک غریب رو نداره و داره زیر فشارش آب میشه

آهنگ برام آشنا نیست اون میزنه و من دیگه نمی دونم کجام فقط با پوستم رد مذاب چشمام رو دنبال میکنم چه اثر طولانی هم داره ، از گردنم رد میشه و شاید سمت قلبم ...

کم کم آهنگی که میزنه میره به سمت یه آهنگ آشنا 


تا بهار دلنشین آمده سوی چمن

ای بهار آرزو بر سرم سایه فکن

چون نسیم نوبهار بر آشیانم کن گذر

تا که گل باران شود کلبه ی ویران من

 

تا  بهار زندگی

آمدی  و آرام جان

تا نسیم از سوی گل

آمدی و دامن کشان


به خودم میام ، مات بودم به دیوار رو به روم.میدیدم و نمی دیدمش ...

فکرم کجاست؟ به روزی که نباشه؟ به حسرتی که شاید به دلم بمونه؟به آخرین باری که دارم این صدا رو نفس می کشم؟

چون سپندم  بر سر

آتش نشان بنشین دمی

چون سرشکان در کنار

بنشین نشان سوز نهان

 

ای خدا ! اکسیژن زیادم ضرر داره،منم تحمل این اوج رو ندارم  ...

کم کم فرود میاد و میره  تک ضرب میزنه انگار ریتم از دستش رفته و دلم میگیره که داره تموم میشه و من هنوز چشمی دارم برا ذوب شدن

نه هنوزم ادامه داره ...

باز ناآشناست و من گم میشم دیگه فکری نیست و من هنوزم ماتم


دل بردی و پنهون شدی

دل بردی و پنهون شدی

از من چرا ای بی وفا

از من چرا از من چرا


با منه؟ نه هیچوقت شکایت نکرده ، همیشه گفته راضیم.

من با دل خودم بی وفام

وای به روزی که دیگه این صدا نباشه و من دلتنگش شم

دلتنگ میشم؟

...

...

باز تک ضرب

و

تموم

صدای آه های پشت همش.انگار نفسش حبس بوده یا دلش پر ؟


ببخش هم خودم داغون بودم هم سازم

- محشر بود

محشر دل توه


واقعا هم از زیر و رو شدن یه محشری به پا شده توش ، " ندیدنی "


..........

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد