قصه روزهای رفته

اگه شرایط خوب بود چه حال خوبی می تونستم این روزا داشته باشم

شایدم قشنگی و خوبیش به همه فشارای الانه

یه روزی ، بعد از امتحانا بیشتر مطالب این جا رو پاک میکنم یه خونه تکونی اساسی.یه اسم جدید یه قاب جدید اگه خدا بخواد یه حال جدید...

خدایا ببخش گناهانی را که مانع اجابت دعایم می شود./ (دعای کمیل)

بی نام جمعه 26 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:12

نظرات 1 + ارسال نظر

مینا جمعه 26 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:14

به به عروس خانم گل! بابا بهتر شدن انشاله؟ اینطوری که تو نوشتی باید اجازه ی بابا رو هم گرفته باشن, نه؟ دعا میکنم هر چی خیره همون پیش ییاد! اگه خیره زودتر هم پیش بیاد!!! تو فیس بوک گفتی اونایی که میگن گذشته رو نمیشه عوض کرد تا حالا خاطره ننوشتن! پاکشون نکن اینا تمام احساسات واقعی تو توی روزهایی بود که بهت سخت گذشت... بنظرم نباید از جلوی چشم ورشون داشت البته هرطور صلاح میدونی گلم! منتظر خبرای خوشت هستم...

جای لوله تنفسی بابا رو که عوض کردن یه کم راحت تر نفس میکشه و دیگه کمتر آمپول خواب بهش می زنن و حضورمون رو کامل حس میکنه شاید اینطوری از لحاظ روحی بیشتر بهش کمک بشه و جسمش هم بیشتر جواب بده
نه هنوز اجازه صادر نشده
ولی حس خوبیه وقتی متوجه میشم توی جهت درست دارم قدم برمیدارم امیدوارم واقعا قدم های درستی باشه و بعدا به خاطر حس خوب الانم خودمو مسخره نکنم
راست میگی بیشترشون رو پاک نمی کنم فقط یه 2،3تا پست هست که باید پاک بشه و هیچ اثری ازشون نمونه ...