هر روز داریم به واقعیت نزدیک میشیم

3 روزه که حتی رمق باز نگه داشتن چشماش رو بیشتر از چند ثانیه نداره

ولی دکترش میگه هنوزم داره مقاومت میکنه می جنگه


چی میشه درست توی لحظه ای که هیچ چشمی امیدوار نیست ورق برگرده ...


روزای سختیه ولی به اندازه چند سال ،مسائل مختلف بهم اثبات شد و فهمیدم

-دوستی ها و اون حس دوست داشتن و دوست داشته شدن واقعی گاهی اینقد شدید ک حس میکنم درست دست گذاشتن وسط احساسم.اون مهربونی خالص رو حس کردن خیلی محشره

-چه کسایی فقط ادعاشون میشه

-فهمیدم این جمله که میگن "خون و نسبت فامیلی رحم میاره" به شدت کشکه




نظرات 1 + ارسال نظر
سیتاک پنج‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:33 http://sitaak.blogsky.com/

گاهی روزهایی هست که ازشون عمری فرار کردی ... اما میرسن ...
کسانی هستند که بهشون عمری مهربونی کردی ... اما تنهات میذارن ...
لحظاتی هست که فکر می کنی تمومی ندارن ... اما تموم میشن
زمستون بالاخره تموم میشه و روسیاهی می مونه به زغال ...
مهربونی و دوست داشتن به حرف نیست به عمله ... یادم نمیره روزهایی که پدر بیمار بود همه ازش فرار میکردن و هر کسی اون رو به دیگری پاس میداد ... پدری که یه عمر به ما محبت کرده بود . خدا بهش عزت داد و بردش ... و به ما فهموند که هیچی نیستم ... هیچی !!! حالا اونایی که بهش پشت کردن تا عمر دارن خجالت می کشن ...

خدا کنه بیمارتون شفا پیدا کنه ... به امید حق .

بیمارمون شفای کامل گرفت
با عزت ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد