چه دست و پایی میزنیم برای این زندگی ...

هر روز امید خوب شدن بابا کمتر میشه

انگار خدا می خواد برای یه بارم که شده توی این زندگی همه تسلیم خواسته و تقدیرش بشیم

دیشب عکسای ریه اش رو دیدم فقط یه چیزی حدود یک سوم از ریه اش سالمه ...لخته خیلی بزرگی هم توی قسمت اصلی قلبشه که جای خود داره

گفتن اگه سکته نمی کرد بالاخره دیر یا زود ریه اش از پا مینداختتش


نمی دونم الان آرامش قبل از طوفانه ( البته اسم اینم نمیشه آرامش گذاشت ولی به نسبت 2 هفته قبل من اسم وضع الان میذارم آرامش) یا توی خود طوفانم و اینقد بی حس شدم که نمی فهمم. یا دارم به آرامش می رسم. که این گزینه آخر بعید می دونم درست باشه

ما با نفس سلامت ای دوست خوشیم

از گرمی هر کلامت ای دوست خوشیم

هر چند که افتخار دیدارت نیست

با زنگ خوش پیامت ای دوست خوشیم



اگه شرایط خوب بود چه حال خوبی می تونستم این روزا داشته باشم

شایدم قشنگی و خوبیش به همه فشارای الانه

یه روزی ، بعد از امتحانا بیشتر مطالب این جا رو پاک میکنم یه خونه تکونی اساسی.یه اسم جدید یه قاب جدید اگه خدا بخواد یه حال جدید...


خدایا ببخش گناهانی را که مانع اجابت دعایم می شود./ (دعای کمیل)

خدایا گفتی شب تار رو توی روز روشن ، روز روشن رو توی شب تار پنهان کردی

این تاریک ترین شبای  ما توی روشن ترین روزای زندگیمون قایم شده بود،میشه روشن ترین روزامون هم توی این تاریک ترین ها باشه؟

خدایا من توی این تاریکی گم نشم ...


این روزا همه دارن چهره واقعیشون رو نشون میدن

پر شدیم از دوست داشتن های الکی

وقتی یه زن باشی هر چقدر هم قوی بازم مثل این قوطی های رانی می تونن مچاله ات کنند کافیه سایه یه مرد رو نداشته باشی حالا هر چقدر هم میخواد این سایه سنگین باشه ، ولی باشه تا زبون این آدما کوتاه باشه

1ماه از زندگیم رو نفهمیده نفس کشیدم