قهر کلمه هام

آخ که هوای نوشتن دارم ولی کلمه هام از اینکه کنار هم بشینند بیزارن

بیچاره مترسک قصه ام،فعلا باید به زندگی یکنواختش ادامه بده تا وقتی که من بتونم کلمه هام رو با هم آشتی بدم

<img src="http://www.smilehaa.org/uploads/Smiles/YSS/Yellow_Smile_Small_1/1055246z99lj5uafv.gif" />



سر سنگین

به شکل ترحم برانگیزی هوس کردم با یکی صحبت کنم نه هر کسی .با کسی که حرفام رو بفهمه حالا هر کی که میخواد باشه.حرف خاصی هم ندارم بزنم ، حرف های معمولی که همه می زنند شاید بعد از حرف های معمولی کار کشید به حرف های مهم
همون هایی که باعث شده سرم سنگین بشه اینقد که وقتی توی اتوبوس ایستاده بودم همش مجبور بودم سرم رو تکیه بدم به میله های اتوبوس که از سنگینش کم بشه و یه وقت گردنم رو نشکنه

...

دلم گرفته ...