سر سنگین

به شکل ترحم برانگیزی هوس کردم با یکی صحبت کنم نه هر کسی .با کسی که حرفام رو بفهمه حالا هر کی که میخواد باشه.حرف خاصی هم ندارم بزنم ، حرف های معمولی که همه می زنند شاید بعد از حرف های معمولی کار کشید به حرف های مهم
همون هایی که باعث شده سرم سنگین بشه اینقد که وقتی توی اتوبوس ایستاده بودم همش مجبور بودم سرم رو تکیه بدم به میله های اتوبوس که از سنگینش کم بشه و یه وقت گردنم رو نشکنه

نظرات 3 + ارسال نظر
محمد چهارشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 21:38 http://www.hubut.blogsky.com

سلام:
شاید من بتونم قدری از حرفاتو توی وبلاگ بشنوم !!!!

سلام
اگر به اینجا سر بزنید می تونید بخونید

نگین پنج‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 18:46 http://www.mininak.blogsky.com

چه قدر دوست داشتم اینجا بودی اونوقت همیشه پیشت پلاس بودم که حرف بزنی و خودمم بیشتر از تو حرف بزنم
الانم هستم آجی . هر وقت خواستی هر مدلی که خواستی تلفنی /اس ام اسی / چت / آفلاین / کامنت!
خلاصه هر مدلی که بخوای

نبنیم غمگینی ها مگه آجیت مرده ؟

آجی خودمی مهربونم
خجالت میکشم مزاحم آجیم بشم

نگین سه‌شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 23:07 http://www.mininak.blogsky.com

خجالت نداره! اصن هر وقت خواستی و یا دلت گرفته بود تلفن و بردار و هر ساعت و هرجایی که هستی یه زنگ بزن به من با هم میحرفیم

آخه گفتم مزاحم آجیم نشم
یه روز من این طلسم رو میشکنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد