فکر میکنم به جای یک هفته ،یک ماه رو گذروندم

شب آرزوها برای من بی آرزو گذشت به دیگران گفتم برای من دعا کنند برای خودم هم نه برای بابا صرفا نه به خاطر خود بابا ، به خاطر مامان

وقتی محکوم باشی به کشیدن یه باری،بمیری و بمونی،آرزو بکنی و نکنی باید بکشیش


مثل اینه که توی یه اتاق در بسته گیر افتاده باشم و ندونم کلید این اتاق کی پیدا میشه دارم سعی میکنم عادت کنم به چهادیواریش و فکر پیدا شدن کلید رو نکنم


خدایا صبر برای همه چیزایی که داره آهسته میگذره

خدایا یه اشاره


+ آهنگ گل پژمرده تکنوازی پیانو جواد معروفی گوش میکنم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد