یه وقتایی فلج میشم وسط راه می ایستم و خیره میشم به چیزی که می خوام.برای رسیدن بهش دیگه نمی تونم قدمی بردارم فقط باید بایستم و منتظر باشم که زمان اونو بهم نزدیکش کنه

و این وسط من فقط تکرار رو حس میکنم

توی بی حرکتی کامل به سر می برم

هیچی برام مهم نیست غیر از امانتی که زمان قراره به دستم برسونه

نظرات 2 + ارسال نظر
مینا شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:42

کی قراره چی دستت برسونه؟؟؟

اتفاقی که قراره بیفته رو

مینا شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 15:40

اصلا من عاشق این ابهام در نوشتنتم نرگس!!!
باور کن!

من خودمم بعدا اینا رو بخونم نمی فهمم راجع به چی بوده
حالا توام یه جوری تحمل کن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد