از چند ساعت پیش دلشوره بدی دارم و نشونه هایی دیدم که دلیل دلشوره ام رو تقویت میکنه

خدا کنه این بار اشتباه کرده باشم


خدایا این آرامش نصفه و نیمه ام رو ازم نگیر

هر قضاوتی میخوای بکن

دلم میخواد همین الان بگم دوستش دارم

خدا شکرت

میخوام بنویسم ولی نمی تونم

نمی دونم چند بار نوشتم و پاک کردم تا همین دو خط ازش دراومد

بابا شفای واقعی گرفت

یه شروع تازه در راهه ...


کاش اینقد سرحال بودم که کامل می نوشتم

بعدا همه رو یه جا می نویسم


بابا دلت از من نگیره

به خواب هم نمی دیدیم همچین وضع پیچیده ای برام پیش بیاد

دقیقا شده مثل یه بازی که مراحل بالاتر همش سخت تر میشه و من منتظرم برسم به اون غول مرحله آخر که اگه بهش برسم چه روز نفس گیری میشه


کاش مثل این صندوق صدقه ها ، مغزم یه قفل داشت درش باز میکردم هر چی توی ذهنم بود رو میریختم توی یه کیسه می بردم میذاشتم سر کوچه که به درد هر کی خورد بیاد برداره ببره


آخخخخخخخخخخخخخخخ